دیشب با خدا دعوایم شد ...... با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت :
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/20 - 15:32